در سراسر دوران جنگ سرد، ايالات متحده هر روز چندين سورتي پرواز را در كنار و اطراف مرزهاي اتحاد شوروي و كشورهاي عضور پيمان ورشو انجام ميداد. اين قسمتي از يك برنامه هميشگي و طولاني بود جهت شناسايي و رده بندي سيستمهاي رادار، سايتهاي پرتابگر موشكهاي سام و هر سامانة الكترونيكي كه سرچشمة پخش امواجي باشد كه جلب توجه نمايد. سعي ميشد دادههايي كه بدين روشها بدست ميآمدند در يافتن راههايي جهت ورود ايمن و بي دردسر بمب افكنها و جنگنده بمب افكنهاي ايالات متحده و سازمان ناتو به درون حريم هوايي اتحاد شوروي و بلوك شرق در زمان وقوع جنگ جهاني سوم به كار آيند.
نوشته شده توسط: مهندس بهنام جباری
پروژه ژن سیاه
یک همکاری نظامی-اطلاعاتی بین نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و سازمان جاسوسی سیا علیه اتحاد جماهیر شوروی بود. بر اساس این پروژه که در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی و ۱۹۷۰ میلادی انجام گرفت، پروازهای جاسوسی و شناسایی برونمرزی توسط جنگندههای فانتوم RF-4C و نورثروپ RF-5A انجام گرفت که توسط خلبانان ایرانی و آمریکایی به پرواز در آمده بودند. در خلال این ماموریتها دست کم دو جنگنده فانتوم توسط نیروی هوایی شوروی ساقط شدند و خلبانان ایرانی و آمریکایی آنها به اسارت درآمدند که مدتی بعد در عوض تحویل ماهواره شناسایی شوروی از جانب ایران که به اشتباه در خاک ایران سقوط کرده بود، به ایران بازگشت داده شدند.
در سراسر دوران جنگ سرد، ايالات متحده هر روز چندين سورتي پرواز را در كنار و اطراف مرزهاي اتحاد شوروي و كشورهاي عضور پيمان ورشو انجام ميداد. اين قسمتي از يك برنامه هميشگي و طولاني بود جهت شناسايي و رده بندي سيستمهاي رادار، سايتهاي پرتابگر موشكهاي سام و هر سامانة الكترونيكي كه سرچشمة پخش امواجي باشد كه جلب توجه نمايد. سعي ميشد دادههايي كه بدين روشها بدست مي آمدند در يافتن راههايي جهت ورود ايمن و بي دردسر بمب افكنها و جنگنده بمب افكنهاي ايالات متحده و سازمان ناتو به درون حريم هوايي اتحاد شوروي و بلوك شرق در زمان وقوع جنگ جهاني سوم به كار آيند.
با اين حال با دانستن اينكه در طور مرز مشترك ايران و شوروي، تعداد قابل توجهي از اين روزنههاي فاقد پوشش رادار براي هر دو كشور وجود داشتند، هواپيماهاي شناسايي به آساني ميتوانستند از مرز عبور كرده و تصاوير بسيار با ارزشي از مناطق مورد نظر در داخل خاك شوروي ثبت نمايند. سرانجام هنگامي كه روسها از اين پروازهاي برون مرزي آگاهي يافتند، تعداد قابل توجهي رادارهاي بيشتر و سايت موشكهاي سام ايجاد كردند، در آن سوي مرز و در داخل ايران، دادههاي بسيار ارزشمند و حساسي از مكان تجهيزات راداري و الكترونيكي روسها و نوع فركانس كاريشان به وسيلة هواپيماهاي شنود الكترونيكي ELINT و پستهاي شنود در شمال ايران به انجام ميرسيد، بدست ميآمد.
طی دهه 70 میلادی و روابط بسیار نزدیک بین ایران و آمریکا ،هواپیمای شناسایی آر.اف-5آ تحویل نیروی هوایی شاهنشاهی ایران شد. در حقیقت، این اسکادران وجود خارجی نداشت. برای محرمانه ماندن قضیه شماره سریال این هواپیماها از فهرست تولیدات شرکت نورث روپ خط خورد تا وجود این اسکادران همواره به صورت نقطه ابهام قرار گیرد. به علاوه، این هواپیماها تا سال 1971 تنها توسط خلبانهای آمریکایی به پرواز در می آمدند. بعد از این قضایا و همچنین اشراف شاه ایران به عملکرد این هواپیماها و همچنین حساس بودن این عملیات و در خط مقدم بودن ایران طی این پروژه، محمد رضا پهلوی خواستار ایفای نقش بیشتر و اساسی تر در طی این مجموعه عملیات ها”ژن سیاه” شد. به طبع این درخواست هواپیماهی بسیار پیشرفته تر و حیاتی تر آر اف 4 ایی و حتی گونه منحصر به فرد فانتوم شناسایی با نام آر اف 4 سی که نسخه مخصوص خود آمریکا که حتی در آلیاژ بدنه نیز متفاوت تر از گونه های دیگر بود تحویل ایران گرید که به منوال قبلی شماره سریال و رده ساخت و تحویل این هواپیماها نیز از آرشیو شرکت سازنده حذف شد.
ماکتی از فانتوم RF-4C در ایران، تاکنون عکس تایید شده ای از این هواپیما در ایران منتشر نشده ولی منابع مختلف از وجود این هواپیما در ایران حکایت دارند
هدف از ژن سیاه جمع آوری اطلاعات الکترونیکی از شوروی بود. آنچه بعدها آشکار شد نشان می دهد که تعدادی از هواپیماهای فوق توسط رهگیرهای شوروی سابق شکار شدند. خلبانهای آمریکایی و ایرانی طبق یک پروتوکل از پیش تعیین شده ر بار در صورت رهگیری و دستگیری در آسمان شوروی بحث پرواز آموزشی و گم شدن را مطرح میکردنند. تایگرها و فتو فانتوم ها به تجهیزات حمل بمب هسته ای مجهز شده بودند و در صورت نیاز می توانستند طی یک ماموریت ثانویه با یک بمب هسته ای به مراکز نظامی شوروی سابق حمله کنند.
تصویری از اف 5 شناسایی RF-5A در ایران
این پروازها به خدمه ایرانی هواپیما ها اجازه می داد تا تجربیات منحصر به فردی را انجام دهند و بتوانند از نزدیک تجربه یک عملیات سری را تجربه کنند که نتایج این پروازها و هواپیماهای شناسایی بعدها باعث موفقیت های بسیار چشمگیر ایران طی جنگ تحمیلی گردید و توانست نام خلبانان فتو فانتوم های ایرانی را در زمره بهترین خلبانان شناسایی دنیا قرار دهد.
از جمله اقدامات معروف و ماندگار گردانهای شناسایی ایران طی جنگ تحمیلی میتوان به تصویربرداری از اماکن حساس سیاسی عراق شامل مجلس الوطنی، کاخ صدام، ساختمان وزارت کشور، پایگاههای هوایی این کشور در اقصی نقاط خاک آن، بنادر، پالایشگاهها، پلها، خطوط مواصلاتی، مراکز اقتصادی، سکوهای نفتی و خطوط مقدم جنگ اشاره کرد که هر یک توسط حجم وسیعی از سایت های موشکی و جنگنده های رهگیر محافظت شده و خلبان گردان شناسایی با علم به امکان کشته شدن ۱۰۰% در عملیات عازم ماموریت های خود می شدند.
در عوض روسها جواب این پروازهای ژن سیاه را را با نفوذ میگ-25 های شناسایی خود به حریم هوایی ایران دادند. فانتومهای ایرانی سعی کردند که میگ-25 ها را رهگیری کنند و ظاهرا در سال 1976 توانسته اند یکی از آنها را مورد اصابت قرار دهند که میگ-25 در خاک شوروی سقوط کرده است. ساقط کردن دومین فانتوم شناسایی ایران بر فراز خاک روسیه پاسخی به این ضربه بود.
تصویری از سرگرد محمد شکوه نیا از خلبانان پروژه ژن سیاه
ارتشبد حسين فردوست در خاطراتش در مورد سرآغاز عملیات های مشترک با آمریکا نوشته است که:
در حين ميهماني، رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا كه ژنرال چهار ستاره بود به من كه در گوشهاي ايستاده بودم نزديك شد و دست داد و گفت مرا ميشناسيد؟ گفتم: البته كه ميشناسم. گفت: من هم شما را ميشناسم و نياز به معرفي نيست. سپس گفت: مسئلة حساسي وجود دارد. گفتم امر بفرماييد. گفت: من و ساير افسران ستاد مشترك به شاه ايران بسيار علاقمند هستيم و نميخواهيم ايشان را رنجيده خاطر كنيم، لذا از شما ميخواهم كه به طور خصوصي از طرف من با ايشان صحبت كنيد. گفتم: حتمن اين كار را ميكنم. گفت: ايشان خواستهاي دارند كه از عهدة ارتش آمريكا برنميآيد. ايشان ميخواهند اگر شوروي به ايران حمله كرد، آمريكاييها وارد عمل شوند و به كمك ارتش ايران بيايند. چنين كاري از عهدة ما ساخته نيست و در ايران ارتش آمريكا نميتواند در مقابل ارتش بزرگ شوروي قرار گيرد. روسها ميتوانند در كوتاهترين مدت، هرچند لشگر كه ميخواهند وارد خاك ايران نمايند، در حالي كه ارتش آمريكا دست كم پس از 15 – 20 روز ميتواند در بنادر جنوبي ايران نيروي پياده كند. خواهش ميكنم اين مسئله را به نحوي به آگاهي ايشان برسانيد كه از ما رنجيده خاطر نشوند. طرح پيشنهادي ما اين است كه واحدهاي ارتش ايران در استانهاي خراسان، مازندران، گيلان و آذربايجان يعني نواحي هممرز با شوروي از مقابل ارتش شوروي عقبنشيني كنند و با يك حركت بادبزني خود را به رشته كوههاي زاگرس در مركز ايران برسانند. لذا شما بايد در نواحي مرزي با شوروي، واحدهاي سبكي با سه هزار پرسنل بگذاريد كه بتوانند به سرعت عقبنشيني كنند و در كوههاي زاگرس هم نيروهاي اصلي خود از قبل مستقر كنيد. بنابراين مقابله با حمله شوروي بايد طوري طراحي شود كه كل نيروهاي ارتش ايران در زاگرس مستقر شوند كه 300 – 400 كيلومتر عرض دارد. بدين ترتيب شما در برابر حمله شوروي سد دفاعي مستحكمي ايجاد ميكنيد و با عمليات ايذايي، پيشروي ارتش شوروي را متوقف ميسازيد. در اين فاصله ما ميتوانيم به كمك دوستانمان در منطقه به ياري شما بيائيم و ارتش شوروي را عقب برانيم. ممكن است شاه اين طرح را نپذيرد و بگويد كه ارتش ايران براي دفاع است و رفتن به زاگرس چه سودي دارد؟ پاسخ ما اين است كه راهحل دومي وجود ندارد. اگر ارتش ايران در مقابلة اوليه با تهاجم شوروي نابود شود، ديگر دفاع معني ندارد. در حالي كه در كوههاي زاگرس واقعن ميتواند دفاع كند و پس از رفع خطر به مواضع اولية خود باز گردد.
همان شب مطلب را براي شاه توضيح دادم. شاه گفت: حرفهايشان كاملن منطقي است. ما نميتوانيم در مقابل روسها از خود دفاع كنيم ولي از نظر ملي خوب نيست كه بگويند ارتش ايران از مقابل روسها فرار كرد و شمال را تخليه نمود. به هر حال من فردا در پنتاگون روي مسئله بحث خواهم كرد.
پروژه IBEX
اگرچه در آن زمان دولت آمریکا پیمان سالت یک، با شوروی را توافق و امضاء کرده بود و مقدمات امضای سالت دو، نیز فراهم شده بود، اما دولت آمریکا برای اطمینان از انجام تعهدات شوروی امکاناتی را فراهم آورده بود تا فعالیتهای شوروی را دایما رصد کند. یک بخش از این امکانات ایجاد پایگاههای شنود در ایران بود. اما بخش بزرگتر پروژههای سری آمریکا در ایران، دو طرح آیبکس و ژن سیاه بود. ایبکس در ارتباط و تکمیل پروژه ژن تیره طراحی شده بود. آیبکس در لغت یعنی «بز وحشی» و یک طرح عظیم جاسوسی فوق سری بود که در رژیم شاه با مشارکت ده شرکت بزرگ آمریکایی برای ایران پیشبینی شده و در دست اجرا داشت. پروژه ایبکس ظاهرا یک سیستم جاسوسی الکترونیک بسیار دقیق، متعلق به نیروی هوایی ایران بود که در نزدیک مرزهای ایران، در شمال، غرب، شرق و جنوب کار گذاشته میشد. این سامانه عظیم که با سرمایه ایران ساخته میشد، به دولت آمریکا امکان میداد که فعالیتهای دولت شوروی در مورد سلاحهای استراتژیک را مرتبا رصد کند و ثانیا حملات احتمالی دشمن را به موقع شناسایی و به مرکز فرماندهی خبر بدهد. این تجهیزات کلیه ارتباطات را شناسایی و ضبط و از مراکز مورد نظر عکسبرداری میکرد. در مرحله اول قرار بود این طرح در مرزهای غربی ایران به کار انداخته شود. مراحل بعدی در مرزهای جنوبی، سواحل خلیج فارس، خلیج عمان، اقیانوس هند و مرزهای شرقی افغانستان و پاکستان.
ده شرکت آمریکایی عبارت بودند از:
- 1– Rockwell – System Engineering
- ۲– Watkins – Equipment
- ۳– E-Systems – Airborne
- ۴– Itek – Optical
- ۵– Sylvania– Training
- ۶– Rockwell Facilities
- ۷– Harris – System Integration
- ۸– Ford – Ground Processing
- ۹– Ford – Ground Collection
- ۱۰-Pan-AM-Logistics
علاوه بر این شرکت الکترونیک دیتا سیستمز (EDS)، متعلق به راس پرو، و نیز شرکت آئرومرویز که به یک ایرانی به نام ابوالفتح محوی تعلق داشت و با شرکت راکول اینتر ناسیونال کار میکرد، در این پروژه سهیم بودند. هر یک از این شرکتها تخصص معینی داشتند.
جمع هزینه های عملیات ها آن حدود یک میلیارد دلار برآورده شده بود که میان این شرکتها تقسیم میشده است. سهم راکول حدود ۵۰۰ میلیون دلار بود. راکول برای اجرای این پروژه ایرانیان و آمریکاییان زیادی را از جمله از میان افسران سابق سازمان امنیت آمریکا، استخدام کرده بود. در بعضی از اسناد آمده که راکول همچنین برای اجرای پروژهای به نام پرل با نیروی دریایی ایران قرارداد داشت؛ اما اطلاعاتی در مورد این پروژه بدست نیامد.
همچنین رژیم شاه در ایران با توصیه هیأت مستشاران، دولت ایران از دولت آمریکا درخواست موارد زیر را تحویل آمریکا نمود:
- – امکانات، وسایل و آموزشهای لازم برای ایجاد و شبکهای به نام سامانه جاسوسی علائم Signal Intelligence System یا (Sigint) برای نیروی هوایی ایران ایجاد کند. هزینه این شبکه یک میلیارد دلار برآورد شده بود. دولت آمریکا، بهتر آن دید که شرکتهای خصوصی آمریکایی مسؤولیت این سامانه را بپذیرند و مستقیما با ایران وارد قرارداد بشوند. دولت آمریکا متخصصان و مشاوران خود را برای کمک، آموزش و هدایت نیروهای ایرانی در اختیار میگذارد. گزارشهای نهایی برای مقامات ایرانی و آمریکایی ارسال میشدند.
- – ۱۲ سایت مرزی و جمعآوری اطلاعات از راه دور
- – چهار هواپیمای مخصوص Sigint دو هواپیمای سی ۱۳۰ و دو فروند بوئینگ ۷۰۷ با دستگاههای عکسبرداری
- – پنج وان متحرک مخصوص Sigint
- – مرکزی در فرودگاه دوشان تپه – تهران، فرودگاه مهرآباد
- – مرکز تحلیل اطلاعات Sigint
- – مؤسسه آموزش و تربیت Sigint
- – مرکز بدیل تحلیل علائم Sigint در شیراز
- – تهیه وسایل ارتباط دیجیتالی با باند وسیع، توسط دولت آمریکا
- – برای این مراکز بیش از ۷۰۰ کارمند مخصوص و ۲۱۰۰ نفر پرسنل دیگر.
این پروژه از سال ۱۹۷۷ شروع شده بود و قرار بود در سال ۱۹۸۱ آماده بهرهبرداری شود. جمع هزینه آن حدود یک میلیارد دلار برآورده شده بود که میان این شرکتها تقسیم میشده است. سهم راکول حدود ۵۰۰ میلیون دلار بود. راکول برای اجرای این پروژه ایرانیان و آمریکاییان زیادی را از جمله از میان افسران سابق سازمان امنیت آمریکا، استخدام کرده بود. در بعضی از اسناد آمده که راکول همچنین برای اجرای پروژهای به نام پرل با نیروی دریایی ایران قرارداد داشت؛ اما اطلاعاتی در مورد این پروژه بدست نیامد.
در این طرح، جایگاه همه پیشبینی و معین شده بود (در غرب، بانه، کرمانشاه، کمربند، آبادان، ایلام). تجهیزات که قرار بود در این مراکز نصب شوند قادر بودند تا اعماق خاک عراق را در شمال و جنوب کنترل کنند (موصل، حبانیه). در زمان انقلاب (۱۰ فوریه ۱۹۷۹)، وضعیت این پروژه بر طبق گزارش نیروی هوایی به شرح زیر بود:
ایران:
- – مرکز دوشان تپه در مساحتی حدود ۱۷۲۰۰۰ پای مکعب، با هزینه ۳۵ میلیون دلار که ۵۰ درصد کار تمام شده بود و حدود ۱۲۰ میلیون دلار هم هزینههای جانبی،
- – دو هواپیمای سی – ۱۳۰،
- – ۵ وانت مخصوص،
- – یک جایگاه (سایت) جمعآوری اطلاعات در ایلام،
- – یک سایت موقت در بندرعباس و
- – یک سی-۱۳۰ در دوشان تپه با یک تحلیلگر موقتی و مرکز آموزش و تعلیمات.
آمریکا:
- – دو هواپیمای ۷۰۷ با امکانات عکسبرداری پیشرفته و دستگاههای الکترونیکی،
- – دو سامانه عکسبرداری که ۹۰ درصد آن تمام شده بود،
- – وسایل مخصوص و وسایل الکترونیکی جمعآوری اطلاعات.
طرز کار این سیستمها در نقشههایی ارائه شده بود. اما وقتی دستگاههای اولیه نصب شدند، مطابق پیشبینی کار نکردند و تردیدهای جدی در مورد مؤثر بودن این سیستم بوجود آمد. شاه احساس کرد که کلاه گشادی بر سرش گذاشتهاند و ناراحت شده بود. در همین زمان، سه نفر از اعضای هیأت مدیره راکول که در تهران با ولکس واگن حرکت میکردند، مورد تهاجم افراد ناشناس قرار گرفتند و کشته شدند (واشنگتن پست ژانویه ۱۹۷۷/ بهمن ۱۳۵۵). سازمان مجاهدین خلق (رهبری مارکسیستشده) مسؤولیت این ترور را به عهده گرفت.کشتار این سه نفر موجب شد، تعداد قابلتوجهی از آمریکاییهای شاغل در ایران، با عجله کشور راترک کنند. با این حال، برخی معتقدند که این ترور با همکاری ساواک و به دستور شاه بوده است.
در پروژه آیبکس حداقل یکصد کارشناس (حسابرس) بازنشسته برای شرکتهای آمریکایی مأمور این پروژه در ایران کار میکردند.این پروژه زیر نظر ویلیام اوون، هنری پلاستی، دونالد پترسن و روبرت فیلیپس قرار داشت» (نیویورک تایمز ۱۸/۴/۱۳۵۷).
پروژه ایبکس برای ساواک (ایران)، شورای امنیت ملی آمریکا، سیا و موساد کار میکرد. به موجب گزارش باب وودو ( ۸ اسفند ۱۳۵۷): «۲۰ پرسنل نیروی هوایی آمریکا در ایستگاه کبکان و ۱۵۰ امریکایی دیگر که ۳۰ نفرشان پرسنل نیروی هوایی آمریکا بودند، در ایستگاه شنود بهشهر سرگرم فعالیت بودند.
در اوایل دی ماه ۱۳۵۷، هایزر به ایران آمد.یکی از مأموریتهایش بازرسی تجهیزات جاسوسی آمریکا در ایران بود. او دومین امیر نظامی ارشد ایالات متحده بود. اریک فون ماربد، که توانست بختیار را وادار سازد تا بخش عظیمی از سفارشها را لغو کند، در پروژه ایبکس دخالت داشت: «اریک فون ماربد، از سال ۱۳۵۴، (۱۹۷۵) به بعد در رابطه با پروژه ایبکس که طرح بزرگ سیا بود در رفت و آمد به ایران بود.او قبلا توسط شلزینگر و حتی شاه متهم به اختلاس و رشوه شده بود».(نیویورک تایمز ۱۴/۱۱/۵۷). این گروهها تماما برای سیا کار میکردند (واشنگتن پست ۱/۱۲/۱۳۵۷).