نوشته و گردآوری شده توسط: بهنام جباری
در سری مقالات عقابان آسمان ایران قصد معرفی بزرگ ترین، بهترین و در برخی موارد؛ خلبانی که کمتر نامشان را شنیده ایم را داریم، در هر قسمت از این مقالات یکی از این بزرگمردان رامعرفی کرده و از رشادت، ایثارگری، فداکاری آن بزرگان خواهیم گفت. قسمت های پیشین به مرحوم محمود اسکندری ،شهید محمد سبز آبادی و سرتیپ صمد بالازاده اختصاص داشت. در این قسمت قرار است از رشادت ها و شهادت مظلومانه شهید خلبان غفور جدی اردبیلی را بخوانیم.
بیوگرافی کوتاه:
سرلشکر خلبان غفور جدی اردبیلی سال ۱۳۲۴ در اردبیل متولد شد. او پس از اتمام دوره تحصیلی و قبولی در آزمون ورودی، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش راه پیدا کرد. سپس تحصیلات تکمیلی خود را در آمریکا ادامه داد ر نخستین روزهای شروع جنگ تحمیلی او به ایران بازگشت و در حالی که سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه ششم شکاری بوشهر را بر عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد شد 17 آبان ماه 1359 در خاک عراق مورد پدافند نیروهای عراقی واقع شد و پس از طی ۵۰ کیلومتر در خاک ایران هواپیمایش سقوط و به مقام علی شهادت رسید.
————————————————————————————————————————————
غفور جدي اردبيلي سومين فرزند از يك خانواده هشت نفره بود كه در سال ۱۳۲۴ در خانواده اي سرشناس در محله خیرال شهر اردبيل چشم به جهان گشود. پدرش فردي زحمتكش و از بانيان برگزاري مراسم عزاداري ابا عبد الله الحسين بود. عفور پس از قبولي در آزمون ورودي، در سال 1346به دانشكده خلباني نيروي هوايي ارتش راه پيدا مي كند و با توجه به نبوغ بالا و استعداد فراوان شروع به آموزش زبان انگلیسی مینماید و سپس دوره مقدماتی پرواز غفور در تهران دوسال به طول انجامید و در این مدت او در فرودگاه قلعه مرغی پرواز با هواپیماهای تک موتور را تجربه کرد و سرانجام در سال 1348 به همراه دومین گروه دانشجویان اعزامی به آمریکا سفر کرد تا دوره تکمیلی خلبانی خود را در این کشور سپری کند.با ورود غفور به آمریکا فصلی نو در زندگی او آغاز شد به شکلی که بعد از حدود 2 سال و در اوایل سال 1350 که آموزشهای او در حال اتمام بود همگان را حیرت زده کرد.پروازهای غفور با مهارت مثال زدنی انجام میپذیرفت به شکلی که بارها توانست از استادان خود پیشی بگیرد و توانمندی خود را در هدایت هواپیما به رخ استادان آمریکایی بکشد و در نهایت در همین زمان موفق به اخذ گواهینامه خلبانی از ایالات متحده آمریکا شد.
نیروی هوایی آمریکا نمیخواست خلبان ماهری مثل غفور جدی را از دست بدهد به همین دلیل دست به کار شد و طی مکاتباتی با نیروی هوایی ایران موافقت آنها را برای جذب و بکارگیری غفور جدی در نیروی هوایی آمریکا جلب کرد و لی با پاسخ منفی خانواده و خود آن شهید مواجه شد.در سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامیور که دختر یکی از خانوادهای سرشناس سناتورهای آمریکایی بود، ازدواج کرد و در روز نیروی هوایی آمریکا در حضور زبدهترین خلبانان جهان در نیویورک داوطلبانه جهت حضور در خطرناکترین مانور هوایی جهان با نام «چهارراه مرگ» به نمایندگی از ایران اعلام آمادگی کرد. برج مراقبت به دلیل جوانی او خطرناک بودن این عملیات را اعلام کرد اما تجربه و دانش وی در سطوح مختلف آموزشی در آمریکا موفق بودن عملیات را در حضور نمایندگان مختلف دنیا تضمین میکرد.
پس از اجرای موفقیتآمیز عملیات، تماشاگران به احترام او از جای خود بلند میشوند و این خلبان ورزیده را به شدت تشویقش میکنند و در پاسخ آنهایی که میپرسیدند «این مرد کیست»؟ همه میگفتند خلبان غفور جدی اردبیلی نماینده نیروی ایران
غفور در آمریکا
به این ترتیب غفور که به درجه ستوان دومی نیز مفتخر شده و در آمریکا نیز شاگرد اول شده است به ایران باز میگردد و خود را به فرماندهی پایگاه یکم شکاری تهران معرفی میکند.چون او با نمره ممتاز گواهینامه خلبانی را اخذ کرده بود مختار بود که هر هواپیمایی که میخواهد با آن پرواز نماید خود انتخاب کند که غفور هواپیمای اف 4 را انتخاب میکند.چون در آن زمان این جنگنده فقط در تهران و شیراز فعالیت داشت، وی نیز به شیراز منتقل شد و پرواز با هواپیمای اف 4 را در گردان 72 تاکتیکی شیراز که مسئولیت آن بر عهده سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری بود، آغاز کرد.
پس از ماجرای بیست سوم اردیبهشت سال 1352 و پرواز آزمایشی که داستان آن را میتوانید از اینجا مطالعه نمایید شهامت و رشادت مثال زدنی که ستوان جدی در این پرواز برای نجات یک هواپیمای چند میلیون دلاری به خرج میدهد او را مفتخر به دریافت یک درجه ترفیع مینماید. غفور جدی در مراسم تشویق خود عامل موفقیتش را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعملهای پروازی عنوان میکند. نیروی هوایی به پاس این شجاعت، خلبان خود او را به مرخصی سه ماهه تشویقی به آمریکا میفرستد.با رسیدن غفور به امریکا و با اشتهای سیری ناپذیری در مورد آموزش که در بالا گفتیم ،او از تفریح و گردش منصرف می شود و تصمیم می گیرد در مدتی که در آمریکا اقامت دارد گواهینامه خلبانی با هواپیمای مسافربری را نیز اخذ نماید که در این مهم نیز موفق است و گواهینامه پرواز با هواپیمای مسافربری بوئینگ 747 را در آمریکا اخذ مینماید.
پس از بازگشت از آمریکا ستوان غفور جدی به پایگاه همدان منتقل میشود و تا شهریور ماه سال 1355 به خدمت خود در این پایگاه ادامه میدهد تا این که در این ماه نیروی هوایی نام او را برای طی دوره امنیت پرواز در لیست اعزامی به آمریکا قرار میدهد و ستوان جدی در آذر ماه سال 1355 برای بار سوم به آمریکا میرود.غفور این دوره را نیز با موفقیت کامل پشت سر می گذارد و در مرداد ماه سال 1356 به ایران باز میگردد. پس از بازگشت ستوان جدی از آمریکا او به پایگاه شکاری بوشهر منتقل میشود که این آخرین پایگاهی بود که این خلبان دلاور در آن خدمت میکرد.پس از پیروزی انقلاب، غفور در این زمان به عنوان استاد خلبان و معلم هواپیمای اف 4 در پایگاه بوشهر مشغول به خدمت بود. همه چیز طبق روال عادی پیش میرفت و غفور بعنوان فرمانده بازرسی و امنیت پرواز پایگاه در حال انجام وظیفه بود تا این که سال 1359 آغاز شد.
سال 59 برای این شهید والا مقام عادی پیش نرفت و به دلیل بحبوحه های اوایل انقلاب ، دسیسه های عوامل نفوذی جهت تضیف نیروی هوایی و حضور ستون 5 ام دشمن که ماه ها بعد به کشورمان حمله کرد و همچنین عدم شناخت و بالا بودن شور انقلابی و ضد آمریکایی و داشتن همسر آمریکایی و بسیاری از عوامل اشتباه دیگر که فقط قصد تضعیف نیروی هوایی را داشت ، غفور را در لیست تسویه و خروج از نیروهای هوایی قرار داد، اما غفور بازهم با حجب حیای مثال زدنی خود سکوت کرد و با دلی رنجور مراحل تسویه و خلع درجه را در سازمان رزم نیروی هوایی طی کرد.
ورق برمیگردد
با شروع جنگ تحمیلی غفور تصمیم گرفت به صورت داوطلبانه به نیروی هوایی بازگردد ولی تعدادی از خائنین او را تشویق به ترک ایران نمودند که غفور در جواب آنها گفت: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی آموزش دیدهایم.
ستوان جدی به دفتر فرماندهی وقت پایگاه مرحوم سرتیپ خلبان “مهدی دادپی” میرود و میگوید:
– اکنون زمان آن رسیده که جوابگوی خرجی باشم که برای من شده است. میخواهم بجنگم برایم مهم نیست چه اتفاقی افتاده و یا قرار است بیافتد. دینی به مملکتم دارم که باید آن را ادا نمایم. درجههایم را هم نمیخواهم فقط میخواهم بجنگم نمیتوانم دوستانم را تنها بگذارم –
و در روز سوم حمله به ایران خود را به درب پایگاه رساند. وی را به درون پایگاه راه ندادند و فریاد زد «من با پول و سرمایه این آب و خاک خلبان شدهام، اکنون به من نیاز است همسر و خانوادهام را گرو یک F-4 میگذارم.»
مرحوم دادپی خواهش غفور را میپذیرد و با فرماندهی وقت نیرو شهید سرتیپ خلبان جواد فکوری تماس میگیرد و ایشان ضمن موافقت با درخواست غفور دستور میدهند درجههای او نیز بازگردانده شود. غفور شادمان از دستور فرماندهی و خشمگین از دشمن بعثی، پای در رکاب نبرد میگذارد و در مدت 4- 5 روز ابتدایی جنگ 80 پرواز عملیاتی انجام میدهد. سرهنگ غفور جدی در تمام این مدت 45 روز برای هر پرواز از خانواده حلالیت میطلبد گویا او خود را برای شهادت آماده کرده بود.
و آن آبان تلخ
آبان ماه به نیمه رسیده و مادر از دوری فرزند بی تاب است ولی غفور در آن شرایط حساس نمی توانست پایگاه را برای مدت طولانی ترک نماید و بالاخره قرار می شود مادر از اردبیل به تهران بیاید و غفور نیز به تهران سفر کند تا دیدارها تازه شود.برگه مرخصی غفور برای روز هفدهم آبان ماه سال 1359 صادر میشود و غفور شادمان و بیتاب برای دیدار مادر، شب هنگام وسایل سفر را مهیا میکند. صبح روز هفدهم نام سرهنگ در برد پروازی قرار دارد.غفور دو پرواز عملیاتی را انجام می دهد و سپس از دوستان به قصد سفر به تهران خداحافظی می کند ولی در همین هنگام یک ماموریت مهم برون مرزی به او ابلاغ میشود.
حصر آبادان در حال تکمیل شدن است و هر آن احتمال دارد آبادان نیز سقوط کند. نیروهای دشمن در نزدیکی بصره مستقر هستند و از همان محور قصد عبور از مرزهای ایران را دارند. قلب سرهنگ فشرده می شود. بر سر آبادان چه خواهد آمد؟ الان وقت سفر نیست بهتر است بعد از این پرواز به تهران بروم پرسنل فنی بی درنگ دو فروند فانتوم مسلح را آماده پرواز میکنند. غفور به سمت آشیانه میرود و پا در پلکان هواپیما میگذارد( برای بار سوم در یک روز سورتی سوم) ولی انگار چیزی را فراموش کرده است.برمی گردد و به طرف سربازی میرود که جلوی آشیانه ایستاده است. او را در آغوش میکشد و از او حلالیت میطلبد و ساعت و گردنبند الله خود را که هیچ گاه از خود جدا نمیکرد به سرباز هدیه میکند.
سومین پرواز جنگی سرهنگ در این روز در پیش است. دو فروند فانتوم مسلح یکی به خلبانی سرهنگ “اصغر سفیدموی آذر” و کمک ستوان “اعظمی” و دیگری به خلبانی سرهنگ غفور جدی و کمک ستوان “خلجی” روی باند قرار میگیرند.
جنگنده ها با کم کردن ارتفاع از جنوب خرمشهر و سمت چپ فاو وارد خاک عراق می شوند و سمت بصره را در پیش می گیرند ولی در طول مسیر هیچ نیروی مشاهده نمیشود. جنگندهها با رسیدن به بصره با گردش به سمت راست به سمت مرزهای ایران گردش میکنند. در همین اثنا غفور متوجه یک نخلستان در نزدیکی بصره میشود که تعدادی پدافند در میان آن استتار شده است.
با دقت بیشتر خلبانان متوجه حدود 40 فروند تانک میشوند که کاملا استتار شده و لوله های آن طوری استتار شده که به نظر دودکش خانه روستایی به نظر میرسد. هواپیمای شماره یک خلبان سفیدمو روی رادیو اعلام میکند که شما از من فاصله بگیرد اول من بمباران میکنم سپس شما حملهور شوید.
شماره یک بمب های خود را روی هدف رها میکند . اینک نوبت غفور است که تیرهای خشم ملت ایران را بر سر دشمن فرود آورد. سرهنگ با شیرجه روی هدف با دقت فراوان بمب هایش را رها میکند.
دود غلیظ ناشی از سوختن تانکهای دشمن فضا را پر کرده بود. ناگهان هواپیما تکان شدیدی میخورد و ثانیه هایی بعد با یک تکان شدید دیگر به بالا پرتاب میشود. خلبان کابین عقب متوجه نشان دهنده دور موتور سمت راست میشود که عقربه آن به صفر می رسد و موتور سمت راست از کار میافتد.
چراغ های قرمز چشمک زن همراه با بوقهای ممتد نشان از وضعیت وخیم جنگنده می داد. غفور همچنان ساکت و مصمم به سمت مرز پرواز میکرد. او مصمم بود به هر شکل ممکن از مرز عبور نماید. بعد از گذشتن جنگنده از بهمنشیر وارد مرزهای ایران میشوند که غفور روی رادیو اعلام میکند که هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار گرفته و یکی از موتورها از کار افتاده، هیدرولیک هواپیما هم دیگر جواب نمیدهد، با این شرایط به پایگاه نمیرسیم و باید هواپیما را ترک کنیم.سرعت هواپیما زیاد و ارتفاع آن کم بود. در این شرایط امکان اجکت وجود نداشت. سرهنگ جدی با خلبان کابین عقب صحبت میکند که آماده باش ارتفاع میگیریم و سپس بیرون میپریم. غفور هواپیما را به ارتفاع 3000 پایی میرساند اکنون 50 کیلومتر از مرز فاصله دارند. ناگهان هواپیما از کنترل غفور خارج میشود و شروع به کم کردن ارتفاع مینماید. سرهنگ به خلبان کابین عقب میگوید آماده اجکت باش و سپس ضامن را میکشد و هر دو خلبان در حدود کیلومتر 7 جاده ماهشهر – آبادان از هواپیما خارج می شوند.ستوان خلجی به سلامت به زمین میرسد ولی از ناحیه گردن و دست زخمی میشود و به دنبال غفور میگردد. از دور دودی را مشاهده میکند که نمایانگر محل سقوط هواپیماست. کمی که جلوتر میرود چتر سرهنگ غفور جدی را میبیند. بدن ستوان یخ میزند. چند متر آن طرفتر غفور را میبیند. وای خدای من صندلیش جدا نشده است و کمربندهایش هنوز بسته است.
در نگاه اول خلجی فکر میکنم غفور بیهوش شده. صدایش میزند غفور غفور. همزمان با دست به صورت غفور میزند. نبضش را میگیرد ولی قلب غفور از تپیدن ایستاده است. غفور نفس نمیکشد. ستوان ناگهان متوجه سینه غفور میشود که بالا آمده مچ پایش هم در اثر برخورد با زمین شکسته است. بی اختیار به زمین میافتد غفور بال کشیده بود و پرواز دیگری را آغاز نموده بود. منطقه خیلی ناامن بود و ستوان باید منطقه را ترک میکرد ولی با پیکر غفور باید چه کار میکرد. نمیتوانست او را همان جا رها کند.در همین افکار بود که متوجه دو ماشین جیپ شده که به طرف آنها میآمدند پیش خود تصور نمود که شاید عراقی باشند کلت کمری را برداشت تا با آنها مبارزه کند ولی هیچ پناهگاهی وجود نداشت او داخل یک بیابان مسطح سقوط کرده بود.
ماشین ها در 500 متری خلجی ایستادند و نفراتی از آن پیاده شدند و اسلحههایشان را به طرف او گرفتند. کمی جلوتر رفت که یکی از آنها به فارسی گفت جلو نیا! خوشحال از این که آنها ایرانی هستند فریاد زد من هم ایرانی هستم و به طرف آنها دوید که ناگهان یکی از آنها تیر هوایی شلیک کرد و گفت : بخواب روی زمین.ستوان کارت خود را از جیبش بیرون آورد و گفت من خلبان ایرانی هستم دوستم هم شهید شده است نفرات جلو آمدند و او را در آغوش کشیدند و همگی کنار غفور نشستند و فاتحهای برای او تلاوت کردند.شهید سرتیپ خلبان غفور جدی هفدهم آبان سال 1359 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تشییع پیکر و خاکسپاری
پيكر پاك شهيد جدي به تهران و از آنجا به وسيله يك فروند هواپيماي C-130 به پايگاه دوم شكاري منتقل مي شود. مردم شهيد پرور و انقلابي اردبيل با شنيدن خبر شهادت غفور جدي با پاي پياده عازم تبريز مي شوند و تقريباً نيمي از جاده ۱۵۰ كيلومتري آن را مي پيمايند تا اينكه جنازه شهيد به وسيله آمبولانس به غسالخانه اردبيل انتقال مي يابد. امام جمعه اردبيل با اينكه از نظر شرعي نيازي به غسل شهيد نيست، خود شخصاً اين كار را انجام مي دهد و بر پيكر پاك شهيد نماز مي گذارد.
برادر شهيد كه قبل از غسل، پيكر غفور را ديده بود برايمان گفت: با توجه به شدت ضربه وارده كه شكستگي دنده ها، پارگي اعضاي داخلي بدن و خونريزي داخلي را در پي داشت، تنها لخته خوني از دهانش جاري شده و مقداري خون مردگي در پهلويش به چشم مي خورد. پيكر كاملاً سالم بود و تبسمي بر روي لبانش داشت. گويي اگر به اسم صدايش مي كردي از خواب بيدار مي شد!
تشييع جنازه بسيار با شكوهي كه مقارن شد با ايام عزاداري حسيني با حضور ملت انقلابي اردبيل براي شهيد برگزار گرديد و به مدت يك هفته در شهر عزاي عمومي اعلام شد و از آن تاريخ آغاز حركت دسته هاي عزاداري شهر از مقابل منزل پدر شهيد به رسمي ماندگار بدل گرديد. پدر شهيد هنگام شهادت غفور گفت: امانتي بود دست ما كه خداوند آن را پس گرفت.
تشییع پیکر پاک شهید سرلشگر خلبان جدی در اردبیل
مزار شهید سرلشگر غفور جدی اردبیلی
پیام تسلیت امام خمینی به خانواده شهید غفور جدی
در وصف شجاعت و مقام والای این شهید این را بس که حتی روز شهادت این بزرگمرد نیروی هوایی حتی دشمنان و رادیوهای کشورهای غربی به رشادت های این شهید والا مقام اذعان کردند و حتی رادیو رژیم صهیونیستی با قطع برنامه های عادی خبری را با این مضمون اعلام کرد: (( امروز دنیا یکی از بهترین خلبانان خود را از دست داد)).
”برایم مهم نیست چه اتفاقی افتاده و یا قرار است بیفتد، دینی به مملکتم دارم که باید آن را ادا نمایم. درجههایم را هم نمیخواهم فقط میخواهم بجنگم دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد”