خانه / دسته‌بندی نشده / تاریخ روابط ایران و روسیه(قسمت 16)

تاریخ روابط ایران و روسیه(قسمت 16)

قسمت شانزدهم

آشفتگی در تبریز

در روز 4 دی آشفتگی کامل در تبریز حکم فرما بود. بیشتر مجاهدان نمی دانستند چه کاری باید انجام دهند. از طرفی خطر دستگیری به دست ارتش روسیه آنها را تهدید می کرد و از طرف دیگر بسیاری از مجاهدان خانواده و اقوام شان در تبریز بودند و نمی توانستند آنها را ترک کنند. تعدادی از آنها پولی برای تهیه اسب و لوازم سفر نداشتند و عده زیادی هم منتظر بخشش و امان روسها و  صمدخان مانده بودند. در این بین تنها عده اندکی از مجاهدان به فرماندهی امیر حشمت قصد ترک شهر را داشتند.از طرفی ضیا الدوله که در عالی قاپو مستقر بود با انتشار اعلامیه ای مدعی شد آرامش در تبریز برقرار شده است. امیر حشمت و آقای بلوری به همراه تعدادی از یاران شان که تعداد آنها به 50 نفر هم نمی رسید از عالی قاپو خارج شده و راهی ششکلان شدند. در حالی که بازار باز شده و مردم تصور می کردند آرامش برقرار شده است گروهی از دشمنان قدیمی مشروطه و هواداران محمد علی میرزا در شهر راه افتادند و گفتند حالا که مجاهدان خلع سلاح شده اند باید برویم و صمدخان را به شهر بیاوریم. ادعایی که در واقع بخشی از نقشه پیچیده روسها برای صمدخان و تبریز بود.

برنامه پیچیده روسها برای صمدخان مراغه ای

در طی روزهای جنگ روسیه با مجاهدان تبریزی صمدخان در باسمنج کوچکترین تحرکی نداشت و کاملا سکوت کرده بود. همین باعث شد تا برخی از اهالی شهر تصور کنند او در معرکه میان روسها و مجاهدان به خاطر ملیت و عرق وطن پرستی طرف شهر را گرفته است. در روز 2 دی صمدخان   تلفنی از باسمنج با انجمن تبریز تماس گرفت و تقاضا کرد دو نفر از بزرگان شهر  برای مذاکره با او راهی باسمنج شوند. ولی به دلیل حضور نیروهای روسیه در نعمت آباد که در مسیر تبریز به باسمنج بود انجمن از فرستادن نماینده خودداری کرد. در نهایت با پایان یافتن موقت جنگ دو نفر از بزرگان شهر راهی باسمنج شدند. صمدخان به آنها گفت بهتر است 20 نفر از علما،اعیان و سادات شهر به دیدن من بیایند و درخواست های اهالی شهر را مطرح کنند تا من با روسها مذاکره کنم. وقتی صمدخان نام این لیست را به انجمن داد آنها متوجه شدند بیشتر اعضای این لیست جزو دشمنان سرسخت مشروطه و انجمن هستند. به همین خاطر انجمن خود افراد دیگری را جایگزین آنها کرد .

کنسول گری روسیه این موضوع را فهمید  و این افراد را شهر راه انداخت و یک آشوب به پا شد. طرفداران صمدخان  در روز 4 دی با شعار ما دین می خواهیم مشروطه نمی خواهیم اوضاع شهر را بحرانی کردند.گروهی از آنها به انجمن تبریز حمله کردند و ساختمان آن را به کلی تخریب کردند. دسته ای دیگر هم به عالی قاپو  حمله کرده و ضیا الدوله را بیرون کشیدند و او را مجبور کردند به باسمنج رفته و صمدخان را به شهر بیاورد. ضیا الدوله به سختی از دست آنها گریخت. اقدامات موذیانه صمد خان بین مجاهدان هم دو دستگی ایجاد کرد و عده ای از آنها طرفدار بازگشت صمدخان به شهر شده بودند. آقای بلوری در مورد خوش باوری برخی از مجاهدان به صمدخان می گوید:  من خودم سوار اسب شدم و به مارالان رفتم و حاج حسین خان را دیده و از او خواهش کردم با ما به ششکلان بیاید اما آن مرد ساده دل گفت صمدخان به همه ما امان داده و با من نیامد. از حدود 3 هزار مجاهد تنها 50 نفر شهر را ترک کردند. در طی این روزها ثقه الاسلام تلاش فراوانی برای حل مشکلات داشت . او موفق شد 9 فرد باقی مانده از خانواده ختایی را که توسط روسها اسیر شده بودند آزاد کند.

صمد خان مراغه ای در کنار افسران روس
صمد خان مراغه ای در کنار افسران روس

رسیدن ارتش روسیه به تبریز
در حالی که در غروب روز 4 دی ضیا الدوله با خوش خیالی مشغول کار بود ناگهان صدای شلیک توپ را از ناحیه پل آجی شنید. او به سرعت برای کسب خبر راهی کنسول گری روسیه شد و چون آنجا جواب درستی به او ندادند راهی کنسول گری انگلستان شد. در آنجا متوجه شد این صدای گردان پنجم لشکر ایروان است که به نزدیکی تبریز رسیده است. این گردان با 800 سرباز و چهار توپ در نزدیکی تبریز مستقر شد. ضیا الدوله در کنسول گری شرح ماجرا را برای تهران تلگراف کرد. مردم همه هراسان و وحشت زده شدند و فهمیدند تمام ماجرای خلع سلاح و آتش بس نقشه روسها بوده است. ضیا الدوله به خوبی می دانست چه سرنوشتی در انتظارش است و در همان کنسول گری انگلستان پناهنده شد. بعد از سال ها تبریز طعم خواری و درماندگی را چشیده بود. از بین تمام مجاهدان تنها امیر حشمت و عده بسیار کمی در ششکلان مانده بودند.

در همان شب یکانی و امیر خیزی از مجاهدان شهر به خانه ثقه الاسلام رفتند . او تهدید روسها را برای مجاهدان یاد آور شد و از آنها خواست هر چه زودتر شهر را ترک کنند. تقه الاسلام در پاسخ به اینکه خودش چه خواهد کرد گفت در شهر می مانم و کار خود را به خدا می سپارم. در نتیجه این دو نفر به همراه چند تن دیگر از مجاهدان شبانه راهی ارگ دولتی شدند و هر آنچه از توپخانه و مهمات باقی مانده برداشتند و راهی ششکلان شدند. این گروه مجبور بود شبانه از پل آجی عبور کند. در نهایت در هنگام عبور از پل هوا روشن شده بود و روسها شروع به تیراندازی کردند اما در نهایت مجاهدان موفق به فرار شدند. افرادی مثل امیر حشمت، آقای بلوری ،اسد آقا خان، حاجی خان(پسر علی موسیو)،علیزاده خیابانی،حسن آقا قفقازی،میرزا احمد خان معاون کلانتر ، به همراه 40 نفر دیگر از تبریز گریخته بودند.

تصرف تبریز به دست روسها

با طلوع آفتاب روز 5 دی گردان ارتش روسیه که بیرون از شهر مستقر بود گلوله باران شهر را آغاز کرد. این گلوله باران کاملا کور و بی هدف انجام شد و جالب اینکه نیروهای بیرون شهر هیچ اطلاعی از محل دقیق کنسول گری  های خارجی و حتی پادگان نیروهای روسی داخل تبریز نداشتند و برخی از گلوله های آنها به کنسول گری آمریکا اصابت کرد. در نهایت بلافاصله افسران روس داخل شهر پیکی را نزد فرمانده این نیروها فرستادند و از او خواستند گلوله باران بی هدف شهر را پایان دهد. بعد از پایان گلوله باران سربازان روسی مستقر در باغ شمال به ارگ  دولتی حمله و آنجا را تصرف کردند .دسته ای از سربازان به بازار حمله کرده و هر که را دیدند کتک زدند. بدین ترتیب در این روز تبریز رسما اشغال شد. ضیا الدوله از داخل کنسول گری انگلستان مدام در حال تلگراف کردن وقایع داخل شهر بود. کشتارهای ارتش روسیه تنها به تبریز محدود نبود و روسها از روز 28 آذر در رشت و انزلی هم جنایاتی را مرتکب شده بودند.

علی رغم این جنایات و تجاوز آشکار ارتش روسیه دولت این کشور با کمک تبلیغات گسترده موفق  شده بود جلوی اطلاع افکار عمومی از وقایع تبریز را بگیرد. در انگلستان روزنامه تایمز هر روز مطالبی در سرزنش ایرانی ها و مجاهدان تبریز منتشر می کرد. این تبلیغات به حدی موثر واقع شده بود که وقتی ضیا الدوله در جریان هجوم روسها به تبریز به تهران تلگراف زد و گفت حدود 500 نفر از مردم عادی و غیر نظامی شهر به دست ارتش روسیه به قتل رسیده اند دولت آن را باور نکرد و برای تایید آن به  دولت انگلستان تلگراف زد و در مورد درست یا غلط بودن این آمار پرسید. دولت انگلستان هم با استناد به حرفهای شیپلی  کنسول خود در تبریز تمام این اتفاقات را تکذیب کرد. حتی ماجرای کشتار خانواده ختایی اینگونه وانمود شد که این خانواده خود به مقر روسها پناه برده بودند اما به دست مجاهدان به قتل رسیده اند. دولت بلافاصله تمام ادعاهای دولت انگلستان را باور کرد و  در تلگرافی به ضیا الدوله او را سرزنش کرد. در زمان جنگ و اشغال تبریز یک خبرنگار انگلیسی به نام تورنر هم در شهر حضور داشت که علی رغم گزارش برخی از جنایات رخ داده همچنان تحت تاثیر تبلیغات روسیه خبر رسانی می کرد.

سربازان روس در تبریز. با اشغال تبریز روسها دست به جنایات فراوانی زدند
سربازان روس در تبریز. با اشغال تبریز روسها دست به جنایات فراوانی زدند

اوضاع تبریز بعد از اشغال

در حالی  که ضیا الدوله در کنسول گری انگلستان بود از بزرگان شهر تنها ثقه الاسلام باقی مانده بود. او بشدت مجاهدانی را که نزد صمد خان رفته بودند تقبیح کرد و  گفت اگر سرپرست می خواهید از دولت بخواهید چرا به باسمنج می روید. در همین حال ثقه الاسلام به صمد خان پیام داد و گفت اگر می خواهی به شهر بیایی من ناراحت نیستم منتها به شرطی که با دستور دولت مشروطه و به اسم آن وارد شهر بشوید.  ثقه الاسلام به تهران تلگراف زد و ضمن شرح مفصل همه وقایع از آنها کمک خواست. تلگراف  او که تقریبا به طور کامل جنایات روسها را شرح داده بود آنها را عصبانی کرد. اما دولت مرکزی در جواب گفت سعی کنید بیشتر از این آشوب نشود.

در همان روز 5 دی رفیع الدوله و مشیر از طرف صمدخان برای بررسی اوضاع به شهر آمدند. از طرف دیگر نمایندگان شهر وقتی به باسمنج رفتند متوجه شدند صحنه گردان روسها هستند . در اردوی صمدخان چند نفر از روحانیون مخالف مشروطه مثل امام جمعه و سید حسن مجتهد حضور داشتند. روسها به آن دو نفر پیشنهاد کردند هر چه سریع تر راهی تبریز شوند اما آنها گفتند تا زمانی که ثقه الاسلام در شهر باشد به آنجا نخواهند رفت.

در نیمه شب 6 دی روسها در باغ شمال جشن مفصلی برای پیروزی خود برپا کردند. در صبح روز 6 دی ارتش روسیه پرچم خود را بالای ساختمان ارگ برافراشت. هر چه آذوقه و مهمات در ارگ باقی مانده بود هم به باغ شمال منتقل  شد. روسها برای عالی قاپو و اداره های پست و گمرک هم سرباز گذاشتند. سربازان روسیه شروع به غارت  و آزار مردم شهر کردند. از طرف دیگر در همان روزها دستوری از سنت پترزبورگ رسید که طبق آن ارتش روسیه حق داشت همه مجاهدانی که با آنها جنگیده بودند دستگیر و طبق قوانین نظامی خود محاکمه کند. ثقه الاسلام بی هیچ ترسی همچنان در خانه خود بود و مدام از مجاهدان می خواست شهر را ترک کنند. طی تلگراف رمزی که سفیر ایران در روسیه به تهران فرستاد دولت روسیه به فرمانده هان ارتش خود در تبریز، رشت و انزلی اختیار تام داده بود تا تمامی مجاهدان و آزادی خواهان را دستگیر و محاکمه کند. عده ای از بزرگان شهر نزد ثقه الاسلام رفتند . در این دیدار حاج میرزا تفرشی از او خواست به کنسول گری عثمانی پناهنده شود. اما ثقه الاسلام در جواب گفت :  از زمانی که عباس میرزا از روسها شکست خورد  آقا میر فتاح تبریزی جلو افتاده و شهر را به روسها تسلیم کرد. از آن روز 100 سال می گذرد اما هنوز از میر فتاح به بدی یاد می شود. شما چگونه خرسندی می دهید من در این آخر زندگی از ترس و مرگ خود را به پناهگاهی ببرم و دیگران را در دست دشمن باقی بگذارم. در طی یکی دو  روز آینده هم سربازان ارتش روسیه هم مردم  در حال پیاده کردن جنازه افراد خود و دفن آنها بودند.

در روز 8 دی ژنرال بارانف با دو لشکر وارد تبریز شد و به باغ شمال رفت. صمدخان هم چنان در باسمنج بود و مردم دسته دسته به دیدن او می رفتند. چون آن روزها مصادف با ایام دهه اول محرم و روزهای عزاداری بود دسته های عزاداری سینه زنان به باسمنج می رفتند و بعد از دیدار با صمدخان به شهر باز می گشتند. اوضاع شهر به کلی آشفته بود تا اینکه روسها دستگیری مجاهدان را آغاز کردند.

آغاز دستگیری مجاهدان

ارتش روسیه ابتدا شیخ سلیم و برادرش کریم را دستگیر کرد و در شب 9 دی ماه بزرگترین چهره آزادی خواه باقی مانده در تبریز یعنی میرزا علی آقا تبریزی معروف به ثقه الاسلام دستگیر شد. او در آن شب در حالی که از خانه خارج شده بود تا به خانه دکتر نقی خان برود سر کوچه با یک کالسکه روسی مواجه شد که فردی به نام ودنسکی در آن منتظر ثقه الاسلام بود. ودنسکی گفت کنسول شما را احضار کرده است تا در نشستی شرکت کنید. ثقه الاسلام خواست با درشکه دیگری راهی شود که ودنسکی اجازه نداد و او را با همان کالسکه برد. روسها در همان روز افرادی مثل آقا محمد ابراهیم قفقازچی،صادق الملک،ضیا العما،حسن و قدیر (دو پسر کوچک علی موسیو) را دستگیر کرده و به باغ شمال برده بودند.کنسول روسیه در دیدار با ثقه الاسلام  برگه ای جلوی او گذاشت  که در آن نوشته بود جنگ را مجاهدان آغاز کردند  و روسها به ناچار از خود دفاع کردند. از ثقه الاسلام خواسته شد این برگه را مهر کند و از پشتیبانی  مستقیم روسها برخوردار شود. اما ثقه السلام در جواب گفت این ها دروغ است جنگ را شما آغاز کردید.

ثقه الاسلام تبریزی یکی از اولین آزادی خواهان دستگیر شده توسط ارتش روسیه در تبریز
ثقه الاسلام تبریزی یکی از اولین آزادی خواهان دستگیر شده توسط ارتش روسیه در تبریز

روسها برای راضی کردن ثقه الاسلام میرزا علی اکبر خان دبیر کنسول گری که اهل تبریز بود را برای راضی کردن ثقه الاسلام فرستادند اما او بازهم نپذیرفت و مرگ را از پذیرش این ننگ برتر دانست.
آغاز اعدام آزادی خواهان در روز عاشورا
روز 10 دی ماه 1290 یکی از تلخ ترین صحنه های تاریخ معاصر ایران در تبریز رقم خورد. این روز دقیقا مصادف با روز 10 محرم و عاشورا بود. حدود 600 سرباز روس از صبح آن روز شروع به برپا کردن 64 چوبه دار در سرباز خانه شهر کردند. تمامی این دارها با پرچم روسیه تزاری تزیین شد. تا قبل از ظهر تمامی دارها آماده شده بود. در حالی که مردم تبریز در تکاپوی عزاداری عاشورا بودند مقدمات اعدام اولین گروه از آزادی خواهان و مبارزان مشروطه در تبریز فراهم شده بود. دقیقا در ظهر آن روز ثقه الاسلام،شیخ سلیم و برادرش،ضیا العلما،محمد قلی خان، صادق الملک،آقا محمد ابراهیم به همراه حسن و قدیر در یک گاری از باغ شمال به محل اعدام آورده شدند. درهای سرباز خانه بسته شد تا مردم کنجکاو اتفاقات را نبینند.از بین نیروهای صمدخان سه جلاد به نام های مختار علاف،کریم سرخابی و اسماعیل سفید گر برای اجرای حکم اعدام در محل حاضر بودند. این سه نفر ابتدا همه زندانی ها را لخت کرده و کتک زدند. ثقه الاسلام که همچنان شجاعت خود را حفظ کرده بود به بقیه اعدامی ها می گفت: این بی تابی از بهر چیست . چه بهتر که ما در این روز به دست دشمنان کشته شویم.

ابتدا شیخ سلیم اعدام شد و بعد به ترتیب ثقه الاسلام،ضیا العلما ،صادق الملک، آقا محمد ابراهیم،محمد قلی خان،حسن (پسر 18 ساله علی موسیو که هنگام مرگ شعار زنده باد ایران و زنده باد مشروطه سر داد) و در آخر قدیر 16 ساله اعدام شدند. از بین این افراد تنها کریم برادر شیخ سلیم عفو شد. مردمی که بیرون از سرباز خانه بودند از شنیدن خبر اعدامی ها ناراحت شدند. اما طرفداران استبداد شادی کردند. بدن های بی جان این آزادی خواهان چند روزی روی دار بود و مردم به دیدن آن می رفتند.
ورود صمدخان به تبریز
در روز 11 دی بالاخره صمدخان مراغه ای وارد تبریز شد. .صمدخان هم برای آنکه از آزادی خواهان زهر چشم بگیرد بیست و چند نفر از آزادی خواهانی را که در باسمنج زندانی کرده بود با خود به تبریز آورد و در حالی که همه آنها را دست بسته و سوار خر کرده بود پشت سر خود راه انداخت. افرادی مثل عباسعلی قند فروش(از اقوام باقرخان)نایب محمد نجار،میرزا احمد برادر نایب محمد، میرزا علی اکبر خان امین و مخاطب السلطان رییس تلگراف سراب. با این رژه خیال خام بسیاری از مردم شهر که تصور می کردند صمدخان ایرانی رفتاری بهتر از روسها خواهد داشت از بین رفت. صمدخان در باغ امیرنظام و منطقه ششکلان مستقر شد و آزادی خواهان را زندانی کرد.

اولین گروه از آزادی خواهان اعدام شده به دست ارتش روسیه در تبریز. ثقه الاسلام پنجمین نفر از سمت راست است
اولین گروه از آزادی خواهان اعدام شده به دست ارتش روسیه در تبریز. ثقه الاسلام پنجمین نفر از سمت راست است

در نیمه شب 12 دی جنازه ثقه الاسلام و بقیه اعدامی ها توسط سربازان روسی از دار پایین کشیده و به روی زمین انداخته شد که به سرعت توسط خانواده های آنها دفن گردید. در همان روز روسها حمله به خانه طرفداران مشروطه در تبریز را آغاز کردند. ابتدا خانه حاج محمد بالا یکی از بزرگ ترین سرمایه داران تبریز تاراج و سپس با دینامت منفجر شد. حاج محمد از مهمترین حامیان مشروطه بود و دو پسر او نیز جزو مجاهدان بودند. سپس نوبت خانه های حاج نصرالله خسرو شاهی،کربلایی حسین فشنگچی، ابوالقاسم دلال رسید و در آخر هم خانه ستارخان در امیر خیز و خانه باقرخان تخریب شدند.در این شرایط اسفناک طرفداران استبداد و روحانیون با شادی فراوان دسته دسته به دیدن صمدخان می رفتند. در ساعات آغازین همان شب روسها رضا قلی خان مارالانی،محمد تقی بیک خیابانی، نایب عبدالحمید بنابی را در سربازخانه خود دار زدند. در روز 13 دی ارتش روسیه  ساختمان ظفر السلطنه را که مقر انجمن ایالتی بود به طور کامل تخریب کرد و یک روز بعد بازارها باز شد.

اقدام عجیب روحانیون مستبد

روحانیون مستبد تبریز که با ورود صمدخان و حضور ارتش روسیه اکنون در اوج قدرت بودند در روز 16 دی دست به یک حرکت عجیب زدند.  آنها تصمیم گرفتند با راه انداختن دسته فاتحه خوانی در خیابانها برای شهدای شریعت( افرادی مثل شیخ فضل الله نوری،حاجی خمامی رشتی،قربانعلی فاضل زنجانی و سایر روحانیون مستبدی که در طی دو سال اخیر کشته شده بودند) عزاداری کنند. روضه خوانان به بهانه عزاداری مدام برضد مشروطه بر روی منبرها حرف  می زدند. این عزاداری آن هم در شرایطی که روسها در حال دار زدن و اعدام آزادی خواهان بودند خشم مردم را برانگیخت. در غروب این روز روسها به اعدام های خود ادامه دادند. این بار اعدام ها در منطقه قم باغی واقع در پشت باغ شمال انجام می شد. افرادی مثل نایب محمد آقا،مشهد علی عباس، میرزا احمد، حاج علی دوار فروش، میرزا احمد سهیلی (از نویسندگان روزنامه شفق) ،محمد خان امیر تومان و کریم خان (هر دو برادر زاده ستارخان)در این روز اعدام شدند. از بین این گروه تنها میرزا احمد خیابانی بخشیده شد. یک روز بعد میرزا حسن مجتهد روحانی مستبد معروف در میان استقبال طرفدارانش به شهر بازگشت .

در شرایطی که صمدخان بدون حکم دولت مرکزی و با پشتیبانی روسها به عنوان حاکم در تبریز مستقر شده بود دولت انگلستان به کنسول خود در تبریز دستور داد تا زمانی که دولت مرکزی ایران صمدخان را به رسمیت نشناخته است از انجام پذیرایی رسمی و کارهای دولتی با او خودداری کند.

آغاز جنایات صمدخان

تا روز سه شنبه 18 دی  روسها به تنهایی در جنایات تبریز سهیم بودند اما در آن روز صمدخان مراغه ای نیز شریک جنایات آنها شد. به دستور مستقیم صمدخان نایب یوسف هکماواری به طرز بسیار دلخراشی اعدام شد. نایب یوسف را  ابتدا در میدان ویجویه و در حضور مردم سر بریدند و سپس در حالی که بدن بی سرش هنوز در حال تکان خوردن بود آن را جلوی نانوایی میدان آویزان کردند. سپس بدن او نصف شد و نصفه دیگر آن در جلوی دکان روبه رویی آویختند. در همان روز ارتش روسیه به تخریب و غارت در تبریز همچنان ادامه داد. هدف بعدی آنها محلی به نام جبه خانه بود. این منطقه پر از دکان های شمشیر و تفنگ سازی بود که ابتدا غارت و سپس به طور کامل تخریب شد. روسها سپس به سراغ ارگ تبریز رفتند اما به دلیل استحکام بنا نتوانستند آن را با دینامیت تخریب کنند و به ناچار کارگرانی را مامور تخریب کردند.

جنازه نایب یوسف هکماواری. او اولین فرد اعدام شده با دستور مستقیم صمد خان بود
جنازه نایب یوسف هکماواری. او اولین فرد اعدام شده با دستور مستقیم صمد خان بود

صمدخان علاوه بر اعدام برخی از آزادی خواهان تعدادی از افراد ثروتمند شهر را نیز به زندان انداخته بود و از آنها باج می خواست . یکی از این افراد حاجی محمد خان بالا  بود که مجبور شد باقی مانده اموال خود را به صمدخان ببخشد. افرادی مثل ملا غفار چرندابی و حاجی سیف العلما هم در زندان مردند.در روز 22 دی به دستور صمدخان محمد سیلابی یکی از مجاهدان معروف و مسن تبریز را در مهران رود سر بریدند. ارتش روسیه هم حاج محمد خیاط، حاج خان قفقازی،مشهدی شکور خرازی فروش و آقا میرزا علی واعظ را در همان روز دار زد.

اعدام فجیع میرزا محمد سلماسی

بعد از این اعدام ها میرزا محمد سلماسی ،حاج احمد نقاش و حافظ افندی(از اتباع عثمانی) به دستور صمدخان در باغ شمال اعدام شدند. یکی از فجیع ترین اعدام برای میرزا محمد سلماسی رقم خورد. او از نمایندگان ارومیه در مجلس بود و به دستور انجمن مسوولیت عدلیه تبریز را به عهده داشت. به همین خاطر بسیاری از روحانیون مستبد از دشمنان سرسخت او بودند. به دستور صمدخان ابتدا چشم های او را کور کردند ، بعد زبانش را بریدند و در نهایت آنچه از او باقی مانده بود را جلوی آلاباش سگ درنده صمدخان انداختند.

یکی دیگر از اعدامی ها میرزا آقا بالاخان فرمانده سواره نظام ژاندارمری تبریز بود. او و عده ای از افراد ش بعد از یک جنگ کوتاه در پل آجی دستگیر شدند. آقا بالاخان در 27 دی ماه به دستور صمدخان در جایی به نام قویون میدانی در حضور انبوه مردم با طناب خفه شد. یک روز بعد روسها استاد محمد جعفر سر تراش و عباسعلی شاگرد او را دار زدند. کشتارگاه روسها  از قم باغی به پشت بام ارگ  تغییر کرده بود. با افزایش جنایات روسها بین مردم شایعاتی در مورد دستگیری امیر حشمت و میرزا اسماعیل بلوری بر سر زبان ها افتاد که در نهایت هیچ کدام درست نبود.

جنازه میرزا آقا بالاخان فرمانده سواره نظام ژاندارمری تبریز که به دستور روسها اعدام شد
جنازه میرزا آقا بالاخان فرمانده سواره نظام ژاندارمری تبریز که به دستور روسها اعدام شد

اعدام تلخ پتروس خان

در روز 29 دی ماه یکی از مهمترین و قدیمی ترین مجاهدان تبریز به نام پتروس خان برای اعدام به پشت بام ارگ برده شد. او یکی از مجاهدان ارمنی بود که در طی جنگ های سال 1287 به تبریز آمده و جزیی از گروه داشناکسیون بود. پتروس خان به دلیل حضور مداوم در جنگ های تبریز و حتی گیلان جایگاه ویژه ای بین مجاهدان داشت.  او در جریان اولتیماتوم دولت روسیه و برخلاف نظر یپرم خان دسته ای  را برای مبارزه با روسها ترتیب داد اما او نیز در نهایت به دست سربازان روسیه دستگیر شد. پتروس خان در حالی برای اعدام به پشت بام ارگ برده شد که هنوز جنازه های محمد جعفرخان و دو همراهش آنجا افتاده بود. پتروس خان آنجا برای آخرین بار با همسر باردارش خداحافظی کرد و به او توصیه کرد در صورت تولد فرزندش نام او را وژیرر(کینه جویی) بگذارند. اعدام پتروس خان در تلاش اول به دلیل پاره شدن طناب دار ناکام ماند و او به زمین افتاد. مردمی که مشغول تماشای این صحنه بودند تصور می کردند اکنون او عفو خواهد شد اما روسها بعد از سه بار تلاش بالاخره او را دار زدند.سربازان روسی بعد از اعدام پتروس خان راهی محله ارمنستان تبریز شدند. آن روز مصادف با 8 ژانویه و یکی از اعیاد روسها و ارمنی ها بود و  آنها در کوچه و خیابان های ارمنستان شروع به خواندن سرودهای جنگی کرده و سعی کردند آنها را بترسانند.

اولین نفر از سمت چپ پطروس ملیک آندریاسیان در کنار یارانش
اولین نفر از سمت چپ پطروس ملیک آندریاسیان در کنار یارانش

یک روز بعد صمدخان دستور اعلام غلام خان یکی از افسران شهربانی تبریز را صادر کرد. او نیز به طرز دلخراشی اعدام شد و افراد صمدخان با آویزان کردن طناب او به پله های یک نردبان او را نیز زجر کش کردند.در 30 دی صمدخان دست به یک جنایت دیگر زد و دستور اعدام غلام خان از افسران شهربانی تبریز را صادر کرد. برای اینکه غلام خان را زجر کش کنند او را به پله های یک نردبان آویزان کردند و در نهایت او به طرز دلخراشی اعدام شد.

سرنوشت تعدادی از فراری ها

بعد از ورود روسها به تبریز تعدادی از مجاهدان نیز از شهر گریختند و عده ای نیز در شهر پنهان شدند  که همگی سرنوشت جالبی پیدا کردند. یکی از معروف ترین فراریان آقا میرزا اسماعیل نوبری معاون ضیا الدوله و یکی از مهره های اصلی مجاهدان تبریز بود. نوبری در هنگام فرار امیر حشمت نتوانست او را همراهی کند و در شهر مخفی شد. میلر کنسول روسیه شخصا به دنبال دستگیری او بود اما در نهایت با لباس مبدل راهی قره داغ شد و از آنجا خود را به عثمانی رساند و گریخت.نفر بعدی میرزا حسین تفنگچی بود. او نیز به محض ورود روسها به کنسول گری عثمانی پناهنده شد  تا آنکه بعد از چند ماه به تهران گریخت. آمیرزا حاج آقا رضازاده (دکتر شفق) و صاحب روزنامه شفق هم یکی دیگر از فراریان معروف بود. او مدتی در خانه خواهرش شریف السادات پنهان شد و در نهایت او نیز به عثمانی گریخت.حاج محمد علی بادامچی هم  از فرمانده هان اصلی مجاهدان بود که به خانه شوینمان آگنت کنسول آلمان پناه برد و در نهایت به تهران رفت.اما آخرین نفر حاج سید المحققین رییس انجمن تبریز بود. او بعد از یک ماه زندگی مخفیانه با دادن 100 هزار تومان رشوه به صمدخان جان خود را خرید و به قم رفت.

در همین حال ارتش روسیه به تخریب خانه ها همچنان ادامه می داد و خانه افرادی مثل حاج غفار بزار و بازارچه میار میار را با دینامیت به طور کامل تخریب کرد. مردم شهر هم در شرایط بسیار سختی زندگی می کردند  سرما و کمبود نان زندگی را برای همه بسیار سخت کرده بود.

گسترش دامنه اقدامات صمدخان

صمدخان بعد از تحکیم اوضاع خود در تبریز به فکر سرکوبی مخالفان خود در خارج از این شهر افتاد. او ابتدا نیروی برای دستگیری سام خان ارشد  و برادرش که بر علیه او شورش کرده بودند فرستاد و در نهایت بعد از دستگیری سام خان او را به زندان مراغه  انداخت. صمدخان که به فکر دامنه قدرت خود افتاده بود به فکر تصرف گیلان و زنجان افتاد و رشید السلطان  را با گروهی از شاهسون ها از راه اردبیل به گیلان اعزام کرد. چون  محمد علی میرزا هنوز استرآباد بود صمدخان قصد داشت از راه گیلان و زنجان به تهران حمله کرده و شاه سابق را به تخت سلطنت بنشاند.

در روزهای پایانی دی ماه کنسول روسیه در تبریز اعلامیه ای خطاب به مردم شهر منتشر کرد و به آنها 24 ساعت مهلت داد تا هر نوع سلاحی که دارند تحویل دهند.

ادامه اعدام ها در ماه بهمن
اعدام آزادی خواهان در ماه بهمن هم ادامه داشت و در پنجمین روز این ماه روسها هشت نفر دیگر را در 2 گروه 4 تایی به باغ شمال بردند. افرای مثل میر کریم بزاز،مشهدی محمد عمو اوغلی کلانتر سرخاب و ششکلان،علی شاه امیرخیزی،زینال خان مارلانی، یوزباشی احمد قهوه چی و مشهدی احمد نانوا بعد از بازجویی به اعدام محکوم شدند. (دو نفر از جمع هشت نفره عفو شدند)
از بین این 6 نفر مشهدی محمد عمو اوغلی زودتر از بقیه به سمت دار دوید و طناب را شخصا به گردن خودش انداخت. آقا میر کریم هم در لحظات آخر کشته شدن گفت : رنج ما 2 دقیقه بیشتر نیست مردانه به بالای دار بروید.
علی رغم کشتارهای ادامه دار روسها مردم تبریز احساس همدردی و اعتراض چندانی نداشتند. در واقع به دلیل تبلیغات گسترده ملاهای مستبد که مدام مشروطه خواهان را کافر و بی دین می خواندند مردم احساس همدردی چندانی با اعدامی ها نداشتند و گاهی حتی از اعدام آنها ابراز شادی هم می کردند. اما حرکات شجاعانه افرادی مثل آقا میر کریم گاهی باعث ناراحتی آنها می شد.

گروهی دیگر از آزادی خواهان اعدام شده به دست ارتش روسیه در تبریز
گروهی دیگر از آزادی خواهان اعدام شده به دست ارتش روسیه در تبریز

در روز 9 دی روسها یکی از مجاهدان قدیمی گرجی را که در سال 1287 به تبریز آمده بود را اعدام کردند. طناب دار این مجاهد هم مانند پتروس خان سه بار پاره شد و باعث ناراحتی حاضران شد و در روز 12 بهمن یکی از انبارهای باروت و مهمات روسها در ارگ تبریز آتش گرفت و منفجر شد و باعث کشته شدن 40 سرباز ارتش روسیه گردید. با وجود این ماجرا روسها دست از اعدام نکشیدند و در همان شب مشهدی غفار خان برادر ستارخان را اعدام کردند.

این اعدام ها به تبریز محدود نمانده بود و در ارومیه هم اجلال الملک حاکم مشروطه خواه شهر در همکاری با صمدخان در روز 9 بهمن مشهدی اسماعیل را اعدام کرد. در ارومیه هم افرادی مثل موید التجار،ابوطالب علیزاده،حاجی سید حسین ملک التجار و حاجی عباسقلی وکیل تجار دستگیر شده بودند. صمدخان قبل ابتدا از اجلال الملک خواست مشهدی اسماعیل را به تبریز بفرستد تا او را شخصا مجازات کند اما خودکشی ناموفق مشهدی اسماعیل اجلال الملک را منصرف کرد و در نهایت او را در میدان توپخانه ارومیه اعدام کردند.در روز 15 بهمن صمد خان محمد قفقازی یا چاپق محمد در میدان قویون میدان به دستور صمدخان سر بریدند و سپس جنازه او را با خنجری که در سینه اش فرو کرده بودند به معرض نمایش گذاشتند.

سرنوشت و خودکشی شاهزاده امان الله میرزا ضیا الدوله

شاهزاده ضیا الدوله در طی مدتی که به عنوان جانشین حاکم آذربایجان خدمت می کرد صادقانه همه تلاش خود را برای اداره اوضاع  انجام داده بود. او بعد از ورود ارتش روسیه به شهر تبریز به کنسول گری انگلستان پناهنده شده بود. ضیا الدوله در طی مدت اقامتش بیکار نبود و مدام شرح وقایع تبریز را به صورت تلگرافی برای دولت در تهران می فرستاد. دولت هم این اخبار را برای سفیر ایران در لندن ارسال می کرد و او هم با همکاری و پشتیبانی افرادی مثل ادوارد براون،لرد لامینگتون و مستر لینچ این اخبار را به صورت آگهی در روزنامه های مختلف انگلستان به  چاپ می رساند. اگرچه دستگاه تبلیغاتی روسها با همه توان در حال تبلیغ اخبار دروغین در مورد وقایع تبریز بود اما همین اخبار کوتاه که در روزنامه های انگلیس منتشر می شد خشم روسها را برانگیخته بود. دو هفته بعد از اقامت ضیا الدوله در کنسول گری به او پیشنهاد شد از مسیر قفقاز راهی تهران شود. دولت انگلستان از روسها خواست اجازه سفر ضیا الدوله را به تهران فراهم کنند اما دولت روسیه مدعی شد  ضیا الدوله یک مجرم است و نمی تواند به او اجازه سفر به تهران را بدهد. به همین خاطر سر ادوارد گری به کنسول گری تلگراف زد و از ضیا الدوله خواست فعلا در کنسول گری بماند. سفیر انگلستان در تهران پیشنهاد کرد دولت کشورش با روسیه برسر یک مجازات(غیر از مرگ)با روسها به توافق برسد تا ضیا الدوله بتواند از کنسول گری خارج شود. گری این پیشنهاد را پذیرفت و  روز 13 بهمن دستورات لازم را برای کنسول در تبریز فرستاد. اما  روسها ناگهان ادعای جدیدی را مطرح کردند و مدعی شدند ضیا الدوله حق سفر به تهران را ندارد و باید به یک نقطه دور دست تبعید شود. در نتیجه دولت انگلستان از ادامه مذاکرات صرف نظر کرد. همچنین با تلاش دولت روسیه ضیا الدوله از سوی خبرگزاری رویترز به دروغ گویی در مورد جنایات روسها در تبریز محکوم شد. با تلاش های ادامه دار روسها دولت ایران نیز به ضیا الدوله بدگمان شد . همچنین میلر کنسول روسیه به کنسول گری انگلستان رفت و در دیدار با ضیا الدوله به او گفت چرا اخبار دروغین در مورد کشتار مردم تبریز را به روزنامه ها داده است. همچنین میلر او را به خاطر صدور فرمان مقاومت به مجاهدان سرزنش کرد. بدین ترتیب فشارهای روانی به شاهزاده ضیا الدوله به اوج خود رسید. او در هنگام ورود به کنسول گری انگلستان دو تپانچه در اختیار داشت که آنها را به کنسول داده بود. در روز 19 بهمن 1290 او از کنسول انگلستان تقاضا کرد که دو اسلحه کمری او را پس بدهد چون قصد دارد این سلاح ها را به صمدخان هدیه بدهد. کنسول انگلیس حرف او را باور کرد و تپانچه ها را به ضیا الدوله باز گرداند. در ساعات پایانی شب 19 بهمن ضیا الدوله بعد از نوشتن یک نامه با همان تپانچه ها خودکشی کرد.

شاهزاده ضیا الدوله نایب الحکومه آذربایجان. او مدتی بعد از اشغال شهر به دست روسها خودکشی کرد
شاهزاده ضیا الدوله نایب الحکومه آذربایجان. او مدتی بعد از اشغال شهر به دست روسها خودکشی کرد

روز بعد وقتی مسوولان کنسول گری وارد اتاق ضیا الدوله شدند با جنازه او و چهار نامه ای که روی میز اش بود مواجه شدند. شاهزاده امان الله میرزا در نامه اول که تقاضا کرده بود آن را تلگرافی برای سرپرست پسرش در سنت پترزبورگ بفرستند نوشته بود: از سر ناچاری و فشار به زندگی خود خاتمه داده است و از سرپرست خواهش کرده بود پیش از آنکه خبر در روزنامه ها منتشر شود پسرش را مطلع کرده و دلداری دهد. دومین نامه برای پدرش جهان سوز میرزا در تهران بود. نامه سوم برای همسرش و چهارمین نامه نیز خطاب به صمدخان نوشته شده و از او خواسته بود با جنازه او برخورد بدی نشود و اجازه دفن محترمانه او را صادر کند. در نهایت جنازه شاهزاده امان الله میرزا ضیا الدوله با تشریفات فراوان از کنسول گری انگلستان به امامزاده سید حمزه منتقل و در آنجا دفن شد. خبر خودکشی ضیا الدوله بسیاری از مردم تبریز را ناراحت و غمگین کرد.

اعدام حاجی نقی خان

روز 17 بهمن حاجی نقی به همراه یکی دیگر از مجاهدان گرجی توسط روسها اعدام شدند. حاجی نقی یک پیرمرد 60 ساله بود که در کار خرید وفروش اسلحه بود . او در جریان جنگ  5 روزه تبریز سر جنازه یک سرباز روس را از بدنش جدا کرد و به خانه نزد همسرانش برد. روسها بعد از تصرف شهر خانه او را پیدا کردند و آن را با دینامیت تخریب کردند. حاجی نقی خان نیز گریخته و پنهان شده بود. به همین خاطر روسها پسر او را دستگیر کردند و تهدید کردند اگر از مخفی گاه خارج نشود پسرش را خواهند کشت. در نهایت حاجی نقی خود را تسلیم روسها کرد و بلافاصله اعدام شد.یک روز بعد دو کرد که در مسیر ارومیه یک افسر روس را به قتل رسانده بودند دستگیرشده و در باغ شمال اعدام شدند.در روز 19 بهمن صمدخان فرمانی تحت عنوان امیر فیروز منتشر کرد. او از مردم شهر می خواست در نظافت کوچه ها تلاش بیشتری داشته باشند و افراد ثروتمند هم موظف شدند در سر در خانه خود تا صبح چراغ روشن کنند. صمدخان وظیفه شهرداری تبریز را به رفیع الدوله ملقب به امیر فیروز سپرده بود و او نیز در مدت کوتاهی شهرداری تبریز را سروسامان داد.

ادامه اعدام ها

در روز 25 بهمن  به دستور صمدخان شجاع الدوله نایب محمد آقا که تا  کنون زندانی بود در قویونی میدان خفه شد. اعدام او به طرز دلخراشی انجام شد. ابتدا جلاد و شاگردش طناب را به دور گردن او انداختند و از دو جهت مخالف کشیدند. اما چون نمرد گلوی او را با یک خنجر پاره کردند. نایب محمد آقا از مجاهدان قدیمی تبریز بود و جزو افسران رده بالای شهربانی تبریز هم به شمار می رفت.تا اواخر بهمن تخریب خانه ها در تبریز  از سوی روسها همچنان ادامه داشت و  هر روز صدای انفجار در شهر شنیده می شد. در روز 30 بهمن روسها مشهدی هاشم حراج چی و یکی دیگر از مجاهدان گرجی را اعدام کردند.  در آن روزها دوباره شایعه دستگیری امیر حشمت و 7 نفر از یارانش در شهر منتشر شد که در نهایت مشخص شد این خبر دروغ بوده است.

اوضاع تهران بعد از اولتیماتوم

در حالی که روسها  در آذربایجان و گیلان مشغول جنایت و کشتار بودند در تهران و بعد از انحلال مجلس ، دولت به دنبال اجرای شرایط اولتیماتوم بود. در روز 2 دی نامه ترک ایران به شوستر ابلاغ شد و او در روز 20 دی ماه به همراه افرادش از ایران خارج شد. او بعد از خروج از ایران کتابی با نام اختناق در ایران نوشت.بعد از اخراج شوستر اداره امور مالی و گمرکی ایران دوباره به یک بلژیکی به نام موسیو مورنارد واگذار شد.

همزمان در ماه های آخر سال 1290 به نظر می رسید محمد علی میرزا و طرفدارانش جایگاه مستحکمی در ایران دارند. با پشتیبانی روسها کم کم از طرف روحانیون و طرفداران شاه سابق درخواست بازگشت او به تخت سلطنت مطرح می  شد. طرفداران محمد علی میرزا تصور می کردند با تعطیلی مجلس و حضور شاه سابق در استرآباد و صمدخان در آذربایجان می توانند به راحتی به آرزوی خود برسند. به همین خاطر صمدخان یک لشکرگاه در میانه ایجاد کرد و مشغول جمع آوری نیرو شد اما فشار سیاسی شدید دولت انگلستان به روسیه باعث شد تا روسها از صمدخان حمایت نکنند. او که از روسها ناامید شده بود به فکر تحریک روحانیون تبریز و مردم طرفدار استبداد افتاد. با راهنمایی رشید الملک یک طومار تهیه شد که بر روی آن نوشته شده بود ما مردم تبریز همگی پادشاه خودمان محمد علی شاه را می خواهیم. بعد از مهر کردن آن توسط صمدخان و یارانش این طومار توسط فردی به نام میرزا رضا و یارانش در شهر چرخانده شد و  آنها از مردم به زور یا میل خودشان مهر می خواستند.

در همان حال در تهران اوضاع بشدت پیچیده بود. در روز 28 بهمن سفیران انگلیس و روسیه به دولت نامه ای نوشتند و تقاضاهای بسیار ننگینی را مطرح کردند. موارد درخواست شده از سوی انگلستان و روسیه بدین شرح بود:

سازگاری کامل دولت ایران با قرارداد 1907

خلع سلاح کامل مجاهدان و نیروهای نظامی فعلی و از بین رفتن تجهیزات نظامی آنها

پیشنهاد پرداخت یک وام 200 هزار لیره ای به ایران

پرداخت حقوق و خسارت به محمدعلی میرزا و اطرافیان او  و عفو کامل همه اطرافیان شاه سابق

میزان حقوق محمد علی میرزا 75 هزار تومان و اطرافیان او 70 هزار تومان تعیین شد و قرار بود این حقوق از محل وام دریافتی پرداخت شود.

در حالی که وثوق الدوله و ناصر الملک در حال مذاکره برای بیرون کردن محمد علی میرزا از ایران بودند در تبریز با تحریک صمدخان  تلگراف هایی برای تزار روسیه و پادشاه انگلستان فرستاده شد که در آن خواسته شده بود محمد علی میرزا را به تخت سلطنت بازگردانند. همچنین نیروهای صمدخان بسیاری از بازاریان را مجبور کردند پرچم  های زنده باد محمد علی شاه را برافرازند. اما در نهایت با اتمام مذاکرات در تهران محمد علی میرزا در روز 18 اسفند ماه با باقی مانده افرادش برای همیشه خاک ایران را ترک کرد. روسها که ادامه  کارهای صمدخان را بی فایده می دیدند به او دستور دادند  به این جنبش پایان دهد.

آخرین اعدام صمدخان در سال 1290

در روزهای پایانی سال تلخ 1290 همچنان 60 نفر دیگر از آزادی خواهان و مجاهدان تبریز در زندان صمدخان باقی مانده بودند. در روز 23 اسفند ماه تقی اف یکی از مجاهدان قدیمی تبریز دستگیر شد. تقی اف اگرچه از مبارزان بسیار باسابقه تبریز  بود اما در جنگ اخیر با روسها نقشی نداشت. اما در نهایت دستگیر شد. افراد بسیاری برای شفاعت او نزد صمدخان رفتند اما هیچ فایده ای نداشت. اعدام تقی اف که آخرین اعدام آن سال بود هم بسیار فجیع انجام شد. از آنجا که او فرد قد بلند و تنومندی بود  جلاد نتوانست او را با طناب اعدام کند.  به همین خاطر او با شکنجه و زجر فراوان کشته شد. و جنازه او را در قویونی میدان به نمایش گذاشتند.  با اعدام تقی اف پرونده اتفاقات سال 1290 بسته شد.

جنازه تقی اف که با شکنجه فراوان کشته شد
جنازه تقی اف که با شکنجه فراوان کشته شد

شورش مشهد

یکی از وقایع مهم ماه های آخر سال 1290 شورش در شهر مشهد و ایالت خراسان بود. در اواخر دی ماه آن سال فردی به نام یوسف خان هراتی در مشهد دست به قیام زد. او جز یاغیان هوادار شاه سابق بود و به سرعت افرادی را به دور خود جمع کرد. یک روحانی به نام سید محمد طالب الحق که از روحانیون تبعید شده از تهران بود هم به او پیوست. این دو نفر تبدیل به رهبران شورش شدند. این یاغیان ابتدا مسجد گوهرشاد را تبدیل  به مقر خود کردند  و کم کم با افزایش تعداد هواداران خود مانند صمدخان شورش به جمع آوری یک طومار برای بازگشت شاه سابق کردند. این شورشیان به سرعت مسلح هم شدند و باج گیری از ثروتمندان و تجار شهر نیز آغاز شد. یوسف خان هر روز به نیروهای خود آموزش نظامی می داد و به مردم وحشت زده مشهد وعده می داد به زودی شاه وارد شهر خواهد شد. در ماه بهمن محمد قریش آبادی یکی از اشرار معروف خراسان بعد از کشتن تعدادی از ژاندارم های دولتی در بیرون شهر به مشهد آمد و از سوی یوسف خان لقب سالار ملی گرفت!

با افزایش قدرت یاغیان یوسف خان خواهان جمع آوری کلیه ادارات دولتی و تعطیلی آنها شد.  رکن الدوله حاکم وقت عملا کار خاصی انجام نمی داد. اما بعد از این درخواست نیروهای نظمیه مشهد تصمیم به مقاومت دربرابر شورشیان گرفتند. شهر سنگر بندی شد و نیروهای شورشی در مناره ها و گلدسته های صحن عتیق  و سردر بازار بزرگ مستقر شدند. نبرد دو طرف تقریبا یک ماه و نیم طول کشید. در این فاصله بسیاری از افراد ثروتمند و اشراف از شهر خارج شدند و تجار نیز مغازه های خود را تعطیل کردند. کار به جایی رسید که حرم امام رضا نیز نیمی از روز تعطیل می شد.در روز 18 اسفند شورشیان به  اداره کمیساریای مشهد حمله کرده و بعد  از کشتن 30 نفر آنجا را گرفتند. هرج و مرج کاملی در شهر حکم فرما بود. هر شب خانه یا مغازه ای غارت می شد تا اینکه یک شب مغازه یکی از اتباع کشور روسیه مورد سرقت قرار گرفت.و همین بهانه لازم را برای کنسول فراهم کرد. ارتش روسیه در اواخر اسفند ماه سه توپ و مسلسل  را در سر کوچه شیخ محمد تقی و مقابل حرم مستقر کردند. نظامیان روسی هم در اطراف مغازه های خارجی ها ، بانک و اداره پست  به نگهبانی ایستادند.کنسول روسیه در مشهد هم اعلامیه ای منتشر کرد و از همه طرفین درگیر تقاضا کرد سلاح های خود را تحویل دهند. همچنین به شورشیان گفت محمد علی شاه دیگر در ایران نیست و چنانچه آنها سلاح خود را تحویل ندهند برای خلع سلاح آنها ارتش روسیه وارد عمل خواهد شد. اما یاران یوسف خان زیر بار نرفتند و درگیری مسلحانه آنها باهم آغاز شد .

ادامه دارد

نویسنده :زهرا صادقیان

منابع

تاریخ مشروطه ، احمد کسروی

تاریخ 18 ساله آذربایجان ، احمد کسروی

تاریخ مشروطیت ، مهدی ملک زاده

فرمانروایی هراس در تبریز،ادوارد براون

انقلاب مشروطیت،ادوارد براون

اختناق در ایران،مورگان شوستر

تاریخ ایران،سرپرسی سایکس

لینک منبع

درباره ی amir-moazeni1

همچنین ببینید

پهپاد مسلح صقر 1 سی ساخت عربستان

شرکت ملک عبدالعزیز در سال ۲۰۱۰ میلادی در عربستان سعودی جهت تحقیقات برای ساخت پهپادهای …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *